امروز حالم زیاد خوب نبود تو کل روز سردرد و حالت تهوع داشتم صبح آرش میخواست بره سرکار گفتم ماکارانی و سویا بخر بعد برو که من ناهار بپزم قبل اینکه بره من دوباره سرمو بستم و خوابیدم ساعت 1 بیدار شدم دیدم نخریده فهمیدم یادش رفته انقدرم هوس ماکارانی کرده بودم هیچی به دلم نمی نشست درست کنم رفتم کابینت و باز کردم دیدم از اون قبلیه نصفش مونده یه خورده سویا هم مونده بود یه ذره سوپ گذاشتم و همون ماکارانی رو هم درست کردم آرش اومد خونه گفت به به چه بوی خوبی راه ثبت یکی از روزهای خوب و خوشمزه ی زندگیم
دسته بندی خواب های دنباله دار
فیلم دیدن با آرشیتکت
ماکارانی ,هم ,بره ,یه ,مونده ,درست ,یه خورده ,خورده سویا ,مونده یه ,نصفش مونده ,قبلیه نصفش
درباره این سایت